داستان ما
سلام، من همیاری هستم. میخوام داستان خانواده ام رو براتون تعریف کنم. همیاری هم مثل همه خانواده ها، با دوستی چند نفر متولد شد؛ چند نفر که اهداف مشترکی تو زندگی شون داشتند. یکی از کارهایی که این چند نفر در اوقات فراغت شون میکردن یاری کردن دیگران بود. یه وقت هایی ساندویچ درست میکردن و میرفتن و بین برخی آسیب دیدگان توزیع میکردن. یه شب هایی یه نذری فراهم می شد و تبدیلش می کردن به غذا و شبانه بین کارتن خواب ها توزیع میکردن. تا اینکه یک روز بنا به عادت گذشته … (ادامه داستان همیاری)